غنمةلغتنامه دهخداغنمة. [ غ َ م َ ] (اِخ ) ابن ثعلبةبن تیم اﷲ. از اجداد عمروبن عداء شاعر بود. (از منتهی الارب ) (تاج العروس ).
غنم بنی اسرائیللغتنامه دهخداغنم بنی اسرائیل . [ غ َ ن َ م ُ ب َ اِ] (ع اِ مرکب ) در تداول تازیان به وَبر گفته میشود و آن جانوری است مانند گربه و کوچکتر از آن ، و دم وی کوتاه است . (از اقرب
غنمةلغتنامه دهخداغنمة. [ غ َ م َ ] (اِخ ) ابن عدی بن عبدمناف بن کنانةبن جمهمةبن عدی بن ربعه . این نام مصحف عنمة به عین مهمله است و صحیح عنمه است . رجوع به الاصابة ج 3 ص 200 شود.
غنمانلغتنامه دهخداغنمان . [ غ َ ن َ ] (ع اِ) دو گله ٔ گوسپند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به غَنَم شود.