غلملغتنامه دهخداغلم . [ غ َ ل ِ ] (ع ص ) مرد تیزشهوت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غِلّیم . مُغتَلِم . (اقرب الموارد).
غلملغتنامه دهخداغلم . [ غ َ ل َ ] (ع مص ) غلم رجل ؛ تیزشهوت گردیدن وی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). چیره شدن شهوت بر مرد. غُلمَة. اغتلام . (از اقرب الموارد).
غلمچلغتنامه دهخداغلمچ . [ غ ِ م ِ ] (اِ) جنبانیدن انگشتان باشد در زیر بغل و پهلوی آدمی تا به خنده افتد. غلغچ . (از برهان قاطع). غلملج . غلملیچ . غلغلیچ . غلغلیچه . (برهان قاطع).
غلمةلغتنامه دهخداغلمة. [ غ ُ م َ ] (ع مص ) به معنی غَلَم . تیزشهوت شدن زن و مرد. (مصادر زوزنی ). || (اِمص ) تیزی شهوت جماع و خواهانی آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شهوت .(تاج ا
غلمةلغتنامه دهخداغلمة. [ غ َ ل ِ م َ ] (ع ص ) مؤنث غَلِم . (منتهی الارب ). زن تیزشهوت . (آنندراج ).