غلبلغتنامه دهخداغلب . [ غ َ ] (ع مص ) چیره شدن . (منتهی الارب )(آنندراج ). غلبه کردن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). به معنی غَلَب و غَلَبَة. (ا
غلبلغتنامه دهخداغلب . [ غ َ ل َ ] (ع مص ) چیره شدن . (منتهی الارب ). غلبه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). در آیه ٔ شریفه ٔ : «و هم من بعد غلبهم سیغلبون ». (قرآن 3/30). غلب ازمصادر
غلبلغتنامه دهخداغلب . [ غ ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَغلَب . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (تاج العروس ). ستبرگردنان .(از ترجمان علامه ٔ جرجانی ). رجوع به اغلب شود. || بوستا
غلبلغتنامه دهخداغلب . [غ ُ ل ُ ] (اِ) یک پری دهان از آب یا مایعی دیگر، به مقدار یک بار فروبردن آب یا مایعی دیگر: دو غلب آب .
غلبکلغتنامه دهخداغلبک . [ غ ُ ب ُ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ ترکی بدری ظاهری خزنداری . از نجیب و دیگران حدیث شنید و عزبن جماعه و پسر او و گروهی از شیوخ از وی سماع حدیث کردند. وی به سال
غلبکلغتنامه دهخداغلبک . [ غ ُ ب ُ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ جاشنکیر. وی به منصب حجوبیت حلب رسید، و از مخالفان سرسخت تباهکاران بود. به سال هفتصدو شصت و اند درگذشت . (ازالدرر الکامنة فی
غلبونیلغتنامه دهخداغلبونی . [ غ َ نی ی ] (ص نسبی )منسوب به غلبون که نام جد ابوالطیب محمدبن احمد است . (از انساب سمعانی ورق 410ب ). رجوع به غلبون شود.