غلثلغتنامه دهخداغلث . [ غ َ ] (ع مص ) غلث زند؛ آتش نادادن آتش زنه . (منتهی الارب ) (آنندراج )(از اقرب الموارد). || آمیختن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ).
غلثلغتنامه دهخداغلث . [ غ َ ل َ ] (ع مص ) غلث زند؛ آتش ندادن آتش زنه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || لازم گرفتن گرگ گوسپند کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). چسبیدن گرگ گوسفند
غلثلغتنامه دهخداغلث . [ غ َ ل ِ ] (ع ص ) مرد سخت پیکار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). الشدیدالقتال . (اقرب الموارد). آنکه سخت کارزار کند. (مهذب الاسماء). || دیوانه . (منتهی الارب
غلثیلغتنامه دهخداغلثی . [ غ َ ثا ] (ع اِ) درختی است تلخ . (منتهی الارب ). درختی تلخ است و گویند میوه ٔ آن جانوران درنده را میکشد. (از اقرب الموارد).