غاراتلغتنامه دهخداغارات . (ع اِ) ج ِ غارة. (اقرب الموارد) : و ولایت از تاراج و غارات محافظت نمودی . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 96).
غبارالحلبةلغتنامه دهخداغبارالحلبة. [ ] (ع اِ مرکب ) (قلم ...) از انواع خطوط است . نام قسمی خط عربی اختراع ذوالریاستین فضل بن سهل . (ابن الندیم ). و رجوع به غبار شود.
غبارالرحیلغتنامه دهخداغبارالرحی . [ غ ُ رُرْ رَ حا ] (ع اِ مرکب ) گرد آسیا و آن را در قدیم در بعض مرهمها و ضمادها بکار می بردند. گرد سنگ آسیا. در داروهای چشم به کار است . صاحب اختیار
غبارانگیزلغتنامه دهخداغبارانگیز. [ غ ُ اَ ] (نف مرکب ) برانگیزنده ٔ غبار. گرد برانگیزنده . مجازاً افسرده شونده : دل از لشکر غبارانگیز کرده به عزم روم رفتن تیز کرده . نظامی .ساف ؛ باد