غیطانلغتنامه دهخداغیطان . (ع اِ) ج ِ غائط. (منتهی الارب ). ج ِ غائط مانند جان ّ. (از تاج العروس ).رجوع به غائط شود. || ج ِ غَوط، مانند ثورو ثیران . (از تاج العروس ). رجوع به غَوط
غیانیلغتنامه دهخداغیانی . [ غ َی ْ یا ] (اِخ ) ثابت بن صهیب بن کرزبن عبدمناة بن عمروبن غیان بن ثعلبةبن طریف بن خزرج بن ساعده . وی از بنی غیان بود و در جنگ احد شهید شد. (ازانساب س
غیلانیلغتنامه دهخداغیلانی . [ غ َ] (اِخ ) هارون بن عمران بن راشدبن شهاب بن عمرو الایادی غیلانی . از بنی غیلان بود. پیش رسول خدا آمد و او را حنیف نیز میگفتند. (از اللباب فی تهذیب ا
غیانیلغتنامه دهخداغیانی . [ غ َی ْ یا ] (اِخ ) عمیربن حبیب بن خماشةبن جویبربن عبیدبن غیان بن عامربن خطمه ، از رسول خدا (ص ) روایت دارد، و او جد ابوجعفر خطمی است . (از اللباب فی ت
غیانلغتنامه دهخداغیان . [ غ َی ْ یا ] (ع ص ) گمراه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). صفت از «غوی یغوی » بمعنی گمراه شد. (از اقرب الموارد). گمراه و پیروی کننده ٔ خواهش نفس . (از ا