غیللغتنامه دهخداغیل . [ غ َ ] (اِخ ) رودباری است مر بنی جعده را. (منتهی الارب ). وادیی است ازآن بنی جعده در جوف العارض که در فلج جاری شود و میان آن دو مسیر یک شبانه روز است . (
غیللغتنامه دهخداغیل . [ غ َ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک یمامه . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ). شاعر گوید : یبری لها من تحت ارواق اللیل غملس الزق من حمی الغیل .(از معجم البلدان ).
غیللغتنامه دهخداغیل . (اِخ ) دهی است از جزیره ٔ هنگام بخش قشم شهرستان بندرعباس که در 70 هزارگزی جنوب باختری قشم و جنوب باختری جزیره ٔ هنگام قرار دارد. ساحل و گرمسیر است . سکنه
غیللغتنامه دهخداغیل . (ع اِ) درختان انبوه و درهم ، بفتح اول هم به همین معنی است . درختان نی و حلفا. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || نیستان . (غیاث اللغات ). || بیشه ٔ ش
غیللغتنامه دهخداغیل . [ غ َ ] (اِخ ) ابوزیاد گوید: فلجی از افلاج است (فَلَج بمعنی آب جاری و چشمه ). و نصر گوید: غیل وادیی است متعلق به جعده و میان دو کوه قرار گرفته و پر از درخ
غیل البرمکیلغتنامه دهخداغیل البرمکی . [ غ َ لُل ْ ب َ م َ ] (اِخ ) نهری است که از میان صنعاء واقع در یمن میگذرد. شاعر گوید : واعویلا ! اذا غاب الحبیب عن حبیبه الی من یشتکی ؟یشتکی الی و
غیلولهلغتنامه دهخداغیلوله . [ غ َ لو ل َ /ل ِ ] (از ع ، اِ) خواب در نیمه ٔ روز. قیلولة. رجوع به قیلولة شود : یک روز وقت زوال که مردم به غیلوله مشغول بودند... (قصص الانبیاء چ 1320
غیلةلغتنامه دهخداغیلة. [ غ َ ل َ ] (ع اِ) اسم مرت از غَیل . (اقرب الموارد). رجوع به غیل شود. || (ص ) زن فربه . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). المراءة السمینة. (از اقر
غیلةلغتنامه دهخداغیلة. [ ل َ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). نام جایی است که در شعر اعشی آمده است . (از معجم البلدان ).