طرسلغتنامه دهخداطرس . [ طِ ] (ع اِ) نامه . || صحیفه ای که محو کرده باز بر آن نویسند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کاغذ. ج ، اَطراس ، طروس : اقام الناس ببغداد سنین لایکتبون الا فی
طرسلغتنامه دهخداطرس . [ طَ ] (ع مص ) محو کردن . || حک ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || وزش . رجوع به دزی ج 2 ص 18 ذیل طاروش شود.
طرسکلغتنامه دهخداطرسک . [ طَ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کیدقان بخش ششتمد شهرستان سبزوار، در 13هزارگزی جنوب ششتمد، سر راه مالرو عمومی ششتمد به کاشمر. کوهستانی و معتدل با 907 تن س
طرسوطوسلغتنامه دهخداطرسوطوس . [ طَ ] (معرب ، اِ) سنگی سبز است ، طبعش مانند دهنج و توتیا، و در معدن نقره و مس میباشد. (نزهةالقلوب ).