طرخانلغتنامه دهخداطرخان . [ طَ ] (اِخ ) نام پدر ابوالینبغی عباس از قدیمترین شاعران ایران که در قرن دوم میزیسته است . رجوع به ابوالینبغی در احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ج
طرخانلغتنامه دهخداطرخان . [ طَ ] (اِخ ) نام قهرمانی تورانی در شاهنامه . (فهرست ولف ) : سرافراز طرخان بیامد دوان بدین روی دژ با یکی ترجمان . فردوسی .به طرخان چنین گفت کای سرفرازبر
طرخانلغتنامه دهخداطرخان . [ طَ ] (اِخ ) نیزک طرخان پادشاه بادغیس بوده و در حدود 87 هَ . ق . که قتیبه با پادشاه شومان صلح کرد نیزک طرخان بعضی اسرا از تازیان نزد خود داشت و قتیبه ب
طرخانیلغتنامه دهخداطرخانی . [ طَ ] (ص نسبی ) منسوب به طرخان که نام یکی از اجداد صاحب این نسبت است . (سمعانی ).
ابن طرخانلغتنامه دهخداابن طرخان . [ اِ ن ُ طَ ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن حسن . از استادان غناء و موسیقی ، و او را از ادب نیز بضاعتی بوده است و از اوست : کتاب النوادر و الاخبار. کتاب اخ
ابراهیم بن احمد طرخانلغتنامه دهخداابراهیم بن احمد طرخان . [ اِ م ِ ن ِ اَ م َ دِ طَ ] (اِخ ) کتابی خطی در سیصد صفحه از او در اروپا موجود است به نام کتاب السمات فی اسماء النبات بترتیب حروف معجم و
طربانگیزفرهنگ مترادف و متضادشادیافزا، شادیزا، طربآور، طربناک، مسرتانگیز، مسرتزا، نشاطآور، نشاطانگیز، طربخیز ≠ غمانگیز