طریفلغتنامه دهخداطریف . [ طَ ] (اِخ ) ابن یزید الحنفی . تابعی است و از ابوموسی روایت دارد. (تاج العروس ج 6 ص 178).
طریفلغتنامه دهخداطریف . [ طَ ] (اِخ ) (... البزار) تابعی است و از ابی هریرة روایت دارد. (تاج العروس ج 6 ص 178).
طریفلغتنامه دهخداطریف . [ طَ ] (اِخ ) ابن مالک بن جدعان . از قبیله ٔ طی ٔ و از بطن قحطان . وی نیز جد جاهلیان است و جبلةبن رافع از نسل وی میباشد. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 447). و رجو
طریفولیونلغتنامه دهخداطریفولیون . [ ] (معرب ، اِ) در تحفه ٔ حکیم مؤمن و متن عربی ابن البیطار طریقولیون است ، ولی لکلرک آن را بصورت تریفولیون تصحیح کرده است . ابن البیطار آرد: برخی آ
طریفونلغتنامه دهخداطریفون . [ طَ ] (معرب ، اِ) فوةالضبع. (فهرست مخزن الادویه ). || شفنین . (تذکره ٔ انطاکی ). به این معنی مفرد طریقون است . رجوع به طریقون شود.
طریفةلغتنامه دهخداطریفة. [ طَ ف َ ] (اِخ ) نام زنی کاهنه به روزگار جاهلیت که خرابی سد مأرب را پیشگوئی کرده بود. (مجمل التواریخ والقصص ص 150). و رجوع به تاج العروس ج 6 ص 111 شود.
طریفةلغتنامه دهخداطریفة. [ طَ ف َ ] (ع ص ) گیاه نصی که سپید یا انبوه و تمام گوالیده کرده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نبات چون سپید شود. (مهذب الاسماء). || طریفه ناک . رجوع ب