طرلغتنامه دهخداطر. [ طَرر ] (ع مص ) نیک راندن . || گرد آوردن شتران از اطراف و جوانب وقت راندن . || تیز کردن کارد و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تیز کردن سنان . (تاج المص
طرلغتنامه دهخداطر. [ طُرر ] (ع اِ) همه : جأوا طراً؛ آمدند همه . (منتهی الارب ). جمیع. کلا.همگی . جمیعاً. کافةً. قاطِبة. گِشت . همگان . کلمه ٔ طر در زبان عرب جز به صورت حال بص
طرولغتنامه دهخداطرو. [ طُ رُوو ] (ع مص ) از دور درآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یقال : طرا طُرُوّاً؛ از دور درآمد. (منتهی الارب ). آمدن از جای دور. (منتخب اللغات ).
طروجلغتنامه دهخداطروج . [ ] (اِخ ) حمداﷲ مستوفی در نزهةالقلوب ذیل ذکر انهار آذربایجان آورده : آب تغتو، از کوههای کردستان به حدود گریوه ٔ سیناء برمیخیزد و به آب جغتو، جمع شده به
وطرلغتنامه دهخداوطر. [ وَ طَ ] (ع اِ) حاجت . (ترجمه ٔ علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (غیاث اللغات ). حاجت و نیاز، یا حاجت که بدان کمال قصد و توجه باشد.(منتهی الارب ) (آنندر