طمغالغتنامه دهخداطمغا. [ طَ ] (مغولی ، اِ) نقش نشان و مهر خاص شاه بر فرمانها. رجوع به آل تمغا و آل طمغی و تمغا شود : ملطفه ها را نزدیک امیر برد همه نشان طمغا داشت و به طغرل و دا
طمغاجلغتنامه دهخداطمغاج . [ طَ ] (اِخ ) حقیقت مسمای این کلمه به نحو یقین معین نشد ولی بطور تقریب معلوم است که طمغاج نام ناحیه یا شهری بوده در اقصی ترکستان شرقی در حدود چین یا در
طمغاجلغتنامه دهخداطمغاج . [ طَ ] (اِخ ) نام ولیعهد تکش به ری . بگفته ٔ صاحب حبیب السیر، پس از آنکه میان سلطان تکش خوارزمشاه وطغرل سلجوقی صلح افتاد بنواحی ری و طغرل ولایت ری رابدی
طمغاچلغتنامه دهخداطمغاچ . [ طَ ] (اِخ ) نام ولایتی از ترکستان . (برهان ) (آنندراج ) (غیاث ) : چگل را زلف برطمغاچ بندم طراز شوشتر بر چاچ بندم . نظامی .این کلمه ظاهراً همان طمغاج ا
طمغاج خانلغتنامه دهخداطمغاج خان . [ طَ ] (اِخ ) (قلج ...) مسعودبن حسن . ممدوح سوزنی سمرقندی شاعر : شاهنشه ملوک و سلاطین شرق و غرب صاحبقران روی زمین خسرو زمان طمغاج خان عادل سلطان گوه
طمغاج خانلغتنامه دهخداطمغاج خان . [ طَ ] (اِخ ) ابن بغراخان . خان ترکستان از معاصرین مسعود و محمود غزنوی و پدر تَرکان خاتون زوجه ٔ ملکشاه سلجوقی که سلطان سلجوقی بسال 471 هَ . ق . پس