طمرلغتنامه دهخداطمر. [ طَ ] (ع مص ) پوشیدن در زمین . (منتهی الارب ). پوشیدن . در زیر خاک کردن . (منتخب اللغات ). پنهان کردن . (منتهی الارب ) (دهار) (تاج المصادر). || برجستن . (
طمرلغتنامه دهخداطمر. [ طِ م ِرر ] (ع ص ) اسب نجیب نیکورو. (منتهی الارب ). اسب جهنده بلند. (دهار). اسب خمیده . (مهذب الاسماء). اسب درچیده و گرداندام . (منتهی الارب ). اسپ تازی و
طمرلغتنامه دهخداطمر. [ طُم ْ م َ ] (ع اِ) بیخ و بن . طمور. (منتهی الارب ). اصل . (منتخب اللغات ). || (اِمص ) غفلت . || نادانی ، گویند: انت فی طمرک الذی کنت ؛ ای غرتک و جهلک . (
طمرلغتنامه دهخداطمر. [طِ ] (ع اِ) جامه ٔ کهنه . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (مهذب الاسماء). گلیم کهنه غیر صوف . (منتخب اللغات ). چادر کهنه ٔ غیر پشمین . ج ، اطمار. (منتهی ال
طمرورلغتنامه دهخداطمرور. [ طُ ] (ع اِ) شقراق . (فهرست مخزن الادویه ). || مرغیست مختلف الالوان که اخیل نامند. (منتهی الارب ). || چادر کهنه که از پشم گوسفند نباشد. || (ص ) آنکه چیز
طمروسلغتنامه دهخداطمروس . [ طُ ] (ع اِ) نان کوماج . || بره . || اسب کره ٔ ششماهه . || (ص ) مرد دروغگوی . (منتهی الارب ). سخت دروغزن . (مهذب الاسماء). دروغگوی . (منتخب اللغات ). |
طمرالغتنامه دهخداطمرا. [ طَ ] (اِ) بیدانجیر را گویند. آن دانه ای باشد که از آن روغن گیرند و بعربی خروع خوانند. (برهان ) (آنندراج ). خروع . کرچک . به رومی خروع است . (فهرست مخزن