طنبارلغتنامه دهخداطنبار. [ طِم ْ ] (معرب ، اِ) طنبور. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (المعرب ). سازی است معروف ، معرب دنبره ، یعنی دنب بره جهت شباهت آن به دم بره . (منتخب اللغات )
طاباریوسلغتنامه دهخداطاباریوس . (اِخ ) یکی از قیاصره ٔ روم و او دومین امپراطور روم است پسر لیوی پسر خوانده ٔ اوغسطس ، او با آنکه مردی روشن فکر و عفیف بود لکن در تحت سلطه ٔ وزیر خویش
طبارلغتنامه دهخداطبار. [ طُب ْبا ] (ع اِ) درختی است مانا به درخت انجیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). صنفی از انجیر بزرگ سرخ است . (اختیارات بدیعی ). قسمی انجیر بزرگ سرخ فام . نوعی
طبارتیسلغتنامه دهخداطبارتیس . [ طَ ] (اِخ ) مُلکت طبارتیس چهارسال بوده است . آن است که کوشکهای عظیم کرده است . ونشستنگاهها که هر جائی از آن در زر افکند. و بعضی را سیم و بعضی مس . و
طبارهلغتنامه دهخداطباره . [ طَ رَ هَْ ] (اِخ ) محمد عیسی . او راست کتابی در فقه به نام «الاساس » که در مطبعه ٔ ادبیه ٔ بیروت بسال 1300 هَ . ق .بطبع رسیده است . (معجم المطبوعات ج