طامعفرهنگ مترادف و متضاد۱. امیدوار، چشمبهراه ۲. آزمند، حریص، طمعکار، طمع ورز ≠ قانع، خشنود، قناعتپیشه
طامعلغتنامه دهخداطامع. [ م ِ ] (ع ص ) آزمند. حریص . طمعکار. با طمع. طمعکننده . طمعدارنده . || امیدوار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آرزوخواه . ج ، اطماع . عاسم ؛ مرد طامع. (منتهی
طامعةلغتنامه دهخداطامعة. [ م ِ ع َ ] (ع ص ) تأنیث طامع. در فارسی به معنی آز به کار رفته است : ملاح را قوت طامعه بحرکت درآمد. (گلستان ).