طاللغتنامه دهخداطال . [ لِن ْ ] (ع ص ) منهل ٌ طال ؛ چشمه ٔ چغزلاوه برآورده . || لیل ٌ طال ؛ شب تاریک . (منتهی الارب ).
طالولغتنامه دهخداطالو. (اِخ ) نام معدن ذغال سنگ است که در دهستان دامنکو بخش حومه ٔ شهرستان دامغان واقع گردیده است . این معدن در 12هزارگزی شمال طاق و 24هزارگزی شمال خاوری دامغان
طالولغتنامه دهخداطالو.(اِخ ) قریه ای است از قراء استرآباد رستاق . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 128 بخش انگلیسی ).
طالوتلغتنامه دهخداطالوت .(اِخ ) ابن عبداﷲبن محمدبن علی بن ابی طالب بن سوید تکریتی تاج الدین بن نصرالدین بن وجیه الدین . او در سال 683هَ . ق . متولد شده است و از عمربن قواس سماع ک
طال بقا زدنلغتنامه دهخداطال بقا زدن . [ ل َ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) آفرین و درود گفتن . ثنا خواندن : چون عشق را مرحبا زدی حوادث را طال بقا باید زد. (سند بادنامه ص 140).ور غلام هندوئی آر