طبشلغتنامه دهخداطبش . [ طَ ] (ع اِ) مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). طمش مثله و منه : ما فی الطبش مثله . و ما ادری ای ّالطمش هو؛ ای ای الناس هو و کذا ای الطبش هو. (منتهی الارب
طبشکریلغتنامه دهخداطبشکری . [ طُ ب َ ک َ] (اِخ ) حمداﷲ مستوفی این موضع را یکی از دهات خرقان از تومان همدان میشمارد. (نزهةالقلوب ج 3 ص 73).
طبشقورانلغتنامه دهخداطبشقوران . [ طَ ب َ ] (اِخ ) از طسوج لنجرود است . (تاریخ قم ص 113). و در همان کتاب ص 65 آمده است : هیثم از عمر کسری روایت کند که او گفت که این دیه قومی از اهل ط