صریرلغتنامه دهخداصریر. [ ص َ ] (ع مص ) فریاد کردن و بانگ سخت برآوردن . || بانگ زدن گوش کسی از باعث تشنگی . || سرمازده شدن گیاه . (منتهی الارب ). || جرست کردن قلم و در و پالان شت
صریرةلغتنامه دهخداصریرة. [ ص َ رَ ] (ع اِ) درهم نقد کرده شده . || آنکه در صره بسته باشد. (منتهی الارب ).
صریرالغتنامه دهخداصریرا. [ ص َ ] (اِ) نام گلی است که آن را بستان افروز وتاج خروس خوانند. (برهان ) (فهرست مخزن الادویه ). || بنات وردان . (فهرست مخزن الادویه ). || بادروج . (الفاظ