burstsدیکشنری انگلیسی به فارسیانفجار، شلیک، شیوع، طوفان آتش، ترکیدن، شکفتن، قطع کردن، منفجر کردن، از هم پاشیدن
wordsدیکشنری انگلیسی به فارسیکلمات، کلمه، واژه، حرف، لغت، سخن، لفظ، گفتار، فرمان، قول، خبر، عهد، پیغام، فرمایش، خطابت، لغات را بکار بردن، با لغات بیان کردن