صفارلغتنامه دهخداصفار. [ ص َف ْ فا ] (اِخ ) احمدبن محمدبن عبداﷲبن یوسف ، رجوع به احمدبن محمدبن عبداﷲ یوسف ... شود.
صفارةلغتنامه دهخداصفارة. [ ص َف ْ فا رَ ] (ع اِ) کون . (منتهی الارب ). است . (لغة سوادیه ) (اقرب الموارد). || چیزکی است میان کاواک از مس و مانند آن که کودکان بدان کبوتران را صفیر
صفارودلغتنامه دهخداصفارود. [ ص َ ] (اِخ ) نام رودخانه ای است از رودخانه های مازندران که قراءرامسر از آن مشروب میشود. (سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 6 و 18) (فرهنگ جغرافیائی ایران ج
صفاریةلغتنامه دهخداصفاریة. [ ص ُ ری ی َ ] (ع اِ) مرغی است از انواع عصافیر، یا همان صافر است . (منتهی الارب ). تُبُشِّر. (منتهی الارب ). اصقع. (منتهی الارب ). بنجشک زرد. (مهذب الاس