wrigglesدیکشنری انگلیسی به فارسیپاره شدن، لول خوردن، جنبانیدن، طفره زدن، لولیدن، کرموار تکان دادن، حرکت کرموار کردن
wriggledدیکشنری انگلیسی به فارسیپاره شد، لول خوردن، جنبانیدن، طفره زدن، لولیدن، کرموار تکان دادن، حرکت کرموار کردن