صخدلغتنامه دهخداصخد. [ ص َ ] (ع مص ) سوختن چیزی را آفتاب . (منتهی الارب ). گرمای آفتاب در کسی اثر کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || بانگ کردن گنجشک . || بانگ کردن کلاکموش . (منته
صخدانلغتنامه دهخداصخدان . [ ص َ / ص َ خ َ ] (ع ص ) یوم ٌ صخدان ؛ روز نیک گرم . (منتهی الارب ). روزی گرم . (مهذب الاسماء).