صمرلغتنامه دهخداصمر. [ ص ِ ] (ع اِ) قرارگاه آب که سست روباشد یا عام است . مستقر ماءالصامر. (منتهی الارب ).
صمرلغتنامه دهخداصمر. [ ص ُ ] (ع اِ) لب آب جامه و خنور. (منتهی الارب ). || رجوع به صُبر شود. || سطبری خنور. ج ، اصمار. (منتهی الارب ).
صمرلغتنامه دهخداصمر. [ ص َ ] (ع اِ) گند. (منتهی الارب ). النتن . (تاج العروس ) (قطر المحیط). || بوی گوشت و ماهی تازه . (منتهی الارب ) . رجوع به صَمَر شود.
صمرلغتنامه دهخداصمر. [ ص َ م َ ] (ع اِ) گند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بوی گوشت و ماهی تازه . (منتهی الارب ). رجوع به صَمر شود.
صمرلغتنامه دهخداصمر. [ ص َ ] (ع مص ) زفتی کردن . || بازداشتن . || روان شدن آب از زمین نشیب در زمین برابر و هموار و قرار گرفتن در آن با جریان سست و ضعیف . || نیک ترش گردیدن شیر.
صمرةلغتنامه دهخداصمرة. [ ص َ رَ ] (ع ص ، اِ) شیر بی مزه . (منتهی الارب ). اللبن لاحلاوة له . (اقرب الموارد).
صمرةلغتنامه دهخداصمرة. [ ص َ م ِ رَ ] (ع ص ) بوی گرفته . (منتهی الارب ). یدی من السمک صمرة؛ منتنة. (اقرب الموارد).
صمرادلغتنامه دهخداصمراد. [ ص ِ ] (ع ص ، اِ) زمین سخت . (منتهی الارب ). || گوسپندان لاغر و فربه . از لغات اضداد است . ج ، صَمارید. (منتهی الارب ).