صماکلغتنامه دهخداصماک . [ ص ِ ] (ع اِ) چوبی که با قفیز باشد که پیمانه است . ج ، صُمُک . (منتهی الارب ).
صماءلغتنامه دهخداصماء. [ ص َم ْءْ ] (ع مص ) برآمدن و نمودار شدن بر قوم . || برانگیختن . (منتهی الارب ).
صماءلغتنامه دهخداصماء.[ ص َم ْ ما ] (ع ص ، اِ) بلای سخت . || فتنه .(منتهی الارب ). حادثه ٔ زمانه . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). فتنه ٔ شدید. || هیئتی است مر چادر پوشیدن را و منه اش