صم بکملغتنامه دهخداصم بکم . [ ص ُم ْ مُم ْ ب ُ ] (ع ص مرکب ، از اتباع ) از اتباع است . ج ِ اصم و ابکم . کران و گنگان . مأخوذ است از آیات 18، 171 سوره ٔ بقره : صم بکم عمی فهم لایر
صم بکم نشستنلغتنامه دهخداصم بکم نشستن . [ ص ُم ْ مُم ْ ب ُ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) سخت خاموش نشستن . رجوع به کلمه ٔ فوق شود.
صم بکمفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده[عربی: صمٌ بکمٌ]۱. کر و لال: ◻︎ زبانبریده به کنجینشسته صمٌ بکم / به از کسی که زبانش نباشد اندر حکم (سعدی: ۵۳).۲. [مجاز] خاموش؛ ساکت.۳. (قید) با حالت خاموشی و
صم و بکملغتنامه دهخداصم و بکم . [ ص ُم ْ مُن ْ وَ ب ُ ] (ع ترکیب عطفی ، ص مرکب ) کران و گنگان . این هر دو لفظ جمع اصم و ابکم است و استعمال جمع بجای مفرد برای مبالغه باشد در کثرت یا