wiped

دیکشنری

پاک شده، پاک کردن، زدودن، خشک کردن، از میان بردن، بوسیله مالش پاک کردن

پاک شده، پاک کردن، زدودن، خشک کردن، از میان بردن، بوسیله مالش پاک کردن

محو شده، محو کردن، زدودن

تبخیرکنی که در آن لایۀ نازکی از محلول گران‌رو، به روش مکانیکی، بر روی سطح داغ به‌صورت فیلم قرار می‌گیرد تا پس از تبخیر، محصول جامد به دست آید

پاک کن، برف پاک کن، جاروب کن

برف پاکن، برف پاک کن، پاک کن، جاروب کن

wiredrawn، مثل سیم، طویل و ظریف

wiredrawn، مثل سیم، طویل و ظریف

wiredrew، مفتول کشی کردن، حدیده کردن، بشکل سیم در اوردن، زیاد باریک شدن، زیاد طول دادن

wiredraw، مفتول کشی کردن، حدیده کردن، بشکل سیم در اوردن، زیاد باریک شدن، زیاد طول دادن

wisped، بصورت حلقه در اوردن، جاروب کردن، تمیز کردن

wiredraws، مفتول کشی کردن، حدیده کردن، بشکل سیم در اوردن، زیاد باریک شدن، زیاد طول دادن