صاحبخبرفرهنگ مترادف و متضاد۱. آگاه، مخبر، مطلع ۲. خبرگزار، خبرنگار، منهی ۳. حاجب، معرف ۴. ایلچی، پیک، رسول، سفیر
صاحب خبرلغتنامه دهخداصاحب خبر.[ ح ِ خ َ ب َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) خبرنگار. منهی . خبرگزار : باد را [ خدای تعالی ] صاحب خبر سلیمان کرد، تا هر کجا بر یک ماه راه یا بیشتر کسی چیزی بگفت
صاحب خبرفرهنگ انتشارات معین( ~ . خَ بَ) [ ازع . ] (ص مر.)1 - مطلع ، آگاه . 2 - خبرنگار. 3 - پرده دار. 4 - جاسوس . 5 - نقیب . 6 - فرستاده ، سفیر.
صاحب خبرفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. مطلع؛ آگاه: ◻︎ ای بیخبر بکوش که صاحبخبر شوی / تا راهرو نباشی کی راهبر شوی (حافظ: ۹۷۲)، ◻︎ از پی صاحبخبران است کار / بیخبران را چه غم روزگار (نظامی۱: ۷۵).