صیصلغتنامه دهخداصیص . (ع اِ) خرمای بلایه که دانه ٔ وی سخت نشود. (منتهی الارب ). شیص . تمر لایشتد نواه . (اقرب الموارد). || پوست تخم حنظل است که در آن مغزی نباشد. (فهرست مخزن ال
کصیصلغتنامه دهخداکصیص . [ ک َ ] (ع اِ) آواز نرم و باریک . || لرزه . || ترس . بیم . || بانگ ملخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کصیصلغتنامه دهخداکصیص . [ ک َ ] (ع مص ) کص . فراهم آمدن و مجتمع گردیدن چیزی . || آواز باریک برآوردن . || مضطرب شدن و لرزیدن و پیچیدن بر خود از جهد و رنج . || ورترنجیدن . || جنبی
کصیصةلغتنامه دهخداکصیصة. [ ک َ صی ص َ] (ع اِ) گروه و جماعت . || ریسمان دام آهو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
صیصةلغتنامه دهخداصیصة. [ ص َ ] (ع اِ) خار خروس . (منتهی الارب ). خار پس پای خروس . (مهذب الاسماء). سیخک پشت پای خروس . شوکةالدیک . ج ، صیاصی . || شاخ گاو و آهو. (منتهی الارب ).
صیصاءلغتنامه دهخداصیصاء. (ع اِ) صیص . (منتهی الارب ). غوره ٔ خرما که آن را دانه نبود. (المعرب ص 217). || دانه ٔ حنظل بی مغز. (منتهی الارب ). پوست تخم حنظل . (مهذب الاسماء).