جنگسالارwarlordواژههای مصوب فرهنگستانفرماندهی نظامی که با نیروی تحت فرمانش، در عمل، مستقل از حکومت مرکزی، بر بخشی از کشور اقتدار سیاسی و نظامی خود را اعمال میکند
جنگسالاریwarlordismواژههای مصوب فرهنگستان1. روشها و رفتارهای جنگسالاران در حـکمـرانـی 2. روشی سیاسی ـ نـظامی که در آن جنگسالاران بر کلیت یا بخشی از حاکمیت سیاسی اعمال قدرت میکنند
بار رزمیwarloadواژههای مصوب فرهنگستانسلاحهای یکبارمصرف (expendable weapons) و مخازن سوخت و سامانههای جنگ الکترونیکی نصبشده در بیرون هواگَرد
ستمگردیکشنری فارسی به انگلیسیcruel, despotic, fell, inhuman, iniquitous, oppressive, oppressor, persecutor, ruthless, tyrannical, tyrannous, tyrant, unmerciful, warlord, heavy-handed