رغدلغتنامه دهخدارغد.[ رَ ] (ع مص ) یا رَغَد. فراخ شدن زندگانی و نرم و راحت گردیدن آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بسیارنعمت شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر اللغه ٔ زوز
رغدلغتنامه دهخدارغد. [ رَ ] (ع اِمص ) فراخی . (دهار). رفاه . رفاهت . فراخ زیستی . فراوانی . خصب . (یادداشت مؤلف ). || ایمنی .(دهار). رجوع به رَغد و رَغَد در معنی مصدری شود.
رغدلغتنامه دهخدارغد. [ رَ غ َ / رَ ] (ع ص ) خوش و فراخ . مخصب . واسع. واسعه طیبه . کثیر. (یادداشت مؤلف ): عیش رغد؛ زندگانی فراخ . (ناظم الاطباء). عیش فراخ . (مهذب الاسماء) (ده
چرغدلغتنامه دهخداچرغد.[ چ َ غ َ ] (اِ) قسمی از سوسک که در حمام و جاهای نمناک تولید میگردد. شبگیر. (ناظم الاطباء). || مخفف چرغند. (فرهنگ شعوری ). رجوع به چرغند شود.
جرغدلغتنامه دهخداجرغد. [ ج َ غ َ ] (اِ) جگرآگند. یعنی روده ٔ گوسفند که آن را از گوشت و مصالح آگنده باشند. (ناظم الاطباء). || چراغ . || چراغدان . جَرْغَنْد. (ناظم الاطباء). رجوع
چرغدارلغتنامه دهخداچرغدار. [ چ َ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ چرغ . صَقّار. (مهذب الاسماء). آنکه چرغ و باز را هنگام شکار بدست گیرد. رجوع به چرغ شود.
آرغدنلغتنامه دهخداآرغدن . [ رُ دَ ] (مص ) آشفتن . بخشم رفتن . || حریص شدن . حرص آوردن . شرهمند گشتن . آزور گردیدن .
آرغدهلغتنامه دهخداآرغده . [ رَ دَ /دِ ] (ن مف / نف ) حریص . آزور. شَرَهمند : آرغده بر ثنای تو جان من است از آنک پرورده ٔ مکارم اخلاق تو منم . منوچهری .|| مستی که باز طالب شراب با
فرستادگویش خلخالاَسکِستانی: bə.vyandəš دِروی: bə.vynd.əš شالی: bə.vynd.əš کَجَلی: râ.š be.kard کَرنَقی: âdâše کَرینی: bəvyandəšə کُلوری: bəvyandəš گیلَوانی: bəvyandəš لِردی: bə