رعفلغتنامه دهخدارعف . [ رَ ] (ع مص ) مصدر به معنی رُعاف . (ناظم الاطباء). روان شدن خون از بینی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به رُعاف شود. || پیشی نمودن اسب و در گذشتن آن .
رعفلغتنامه دهخدارعف . [ رَ ع َ ] (ع مص ) روان گردیدن خون . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). روان گردیدن خون ، واز آن است : «فلان یرعف انفه علی غضباً» جایی گویند که کسی به دیگری س