رقاعلغتنامه دهخدارقاع . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رُقعَة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ) (اقرب الموارد). ج ِ رقعة؛ پاره ها و نوشته های مختصر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجو
رقاعفرهنگ انتشارات معین(رِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جِ رقعه ؛ نامه ها، نوشته ها. 2 - پینه هایی که بر جامه زنند. 3 - نام نوعی خط که ابن مقله اختراع کرد.
رقاعفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. [جمعِ رُقعَة] = رقعه۲. (هنر) در خوشنویسی، نوعی خط از شش خطی که ابنمقله اختراع کرده است.
رقاع یمانیلغتنامه دهخدارقاع یمانی . [ رِ ع ِ ی َ ] (اِ مرکب ) دوایی باشد چون جوزالقی مقیی ، جز اینکه شکل رقاع یمانی مثلث و سرش شکافته است . (یادداشت مؤلف ). به جوزالقی ماند اماسر وی
رقاعةلغتنامه دهخدارقاعة. [ رَ ع َ ] (ع اِمص ) یا رقاعت . گولی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) ناظم الاطباء). حمق . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
رقاعةلغتنامه دهخدارقاعة. [ رَ ع َ ] (ع مص ) رقاعت . گول ابله و احمق شدن و کم عقل گشتن . (یادداشت مؤلف ). کالیو شدن . (المصادر زوزنی چ بینش ص 405). احمق شدن . شارح مقامات حریری گ
رقاعیلغتنامه دهخدارقاعی . [ رِ ] (ص نسبی ) نسبت به رقاع ، خط رقاع . (ناظم الاطباء). رجوع به رقاع شود. || منسوب است به رقاع که بطنی است از جشم . || منسوب است به رقاع که انتساب اجد