رحراحلغتنامه دهخدارحراح . [ رَ ] (ع ص ) چیز فراخ پهناور. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رحرح . رحرحان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). فراخ . (منتخب اللغات ) (غیاث الل
رحرحلغتنامه دهخدارحرح . [ رَ رَ ] (ع ص ) رحراح . چیز فراخ پهناور. (منتهی الارب ). رجوع به رحراح شود.
رحرحانلغتنامه دهخدارحرحان . [ رَ رَ ] (اِخ ) کوهی است نزدیک عکاظ. (از اقرب الموارد). کوهی است نزدیک عکاظ و در آنجا میان بنی عامر جنگ واقع شده . (منتهی الارب ). زمینی است نزدیک عکا
رحرحةلغتنامه دهخدارحرحة. [ رَ رَ ح َ ] (ع مص ) نرسیدن شخص به تک چیزی که خواهد. || سخن سربسته گفتن وبیان نکردن آن را. || پوشیدن از کسی . (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منت