رحابلغتنامه دهخدارحاب . [ رِ ] (اِخ ) ناحیه ای است در آذربایجان و این نام بر دربند و بیشتر ارمنستان روی هم رفته اطلاق می شود، و اکثر ارمنستان است . (معجم البلدان ).
رحابلغتنامه دهخدارحاب . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رَحَبَة و رَحْبَة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به رحبة شود.
رحابلغتنامه دهخدارحاب . [ رُ ] (اِخ ) نام موضعی . (از ناظم الاطباء). موضعی است به حوران . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
رحابلغتنامه دهخدارحاب . [ رُ ] (ع ص ) فراخ و گشاد از هر چیزی . (ناظم الاطباء). فراخ . (دهار). فراخ از هر چیزی . (منتهی الارب ).- امراءة رحاب ؛ زن پهناور. (منتهی الارب ) (ناظم ا
رحابةلغتنامه دهخدارحابة. [ رَ ب َ ] (ع مص ) رحب . (منتهی الارب ). فراخ و گشاد گردیدن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فراخ گردیدن . (آنندراج ). فراخ شدن . (تاج المصادر بیهق
رحابتلغتنامه دهخدارحابت . [ رَ ب َ ] (ع اِمص ) رَحابة. وسعت . پهناوری : چه مسالک اوهام را نهایت رحابت و مناهج افهام را غایت فسحت در قصص و اخبار باشد. (تاریخ بیهق ص 11). و رجوع به