رحیل زدنلغتنامه دهخدارحیل زدن . [ رَ زَ دَ ] (مص مرکب ) قصد رحیل کردن . سخن از رحیل گفتن : سعدیا تا کی این رحیل زنی محمل از پیش نافرستاده .سعدی .
رحیللغتنامه دهخدارحیل . [ رَ ] (ع اِ)کوچ . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (ازاقرب الموارد) (آنندراج ). مقابل مقام . (یادداشت مؤلف ). عزیمت . حرکت از جایی به جایی