رخانلغتنامه دهخدارخان . [ رُخ ْ خا ] (اِخ ) دهی است به مرو. (منتهی الارب ). قریه ای است در شش فرسخی مرو. (از معجم البلدان ).
رخانفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدو رخ؛ دو برجستگی دو طرف صورت؛ گونهها: ◻︎ شب سیاه بدان زلفکان تو مانَد / سپیدروز به پاکی رخان تو مانَد (دقیقی: ۹۷).
جورخانلغتنامه دهخداجورخان . (اِخ ) دهی است جزء دهستان پشلو بخش حومه ٔ شهرستان زنجان . کوهستانی و سردسیری است . 161 تن سکنه دارد. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 شود.
چرخانلغتنامه دهخداچرخان . [ چ ُ ](اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «بعقیده ٔ صاحب معجم البلدان شهریست در خوزستان در نزدیکی شوش ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 218). در معجم البلدان «جرخ
چرخانلغتنامه دهخداچرخان .[ چ َ ] (نف ، ق ) گردان . گردگردان . چرخنده . || در حال چرخیدن . || در حال چرخانیدن .