ردیمانلغتنامه دهخداردیمان . [ رَ ] (ع اِ) دو جامه که یکی به دیگری دوخته شود مانند لفاف . (از اقرب الموارد).
کردماندلغتنامه دهخداکردماند. [ ک َدُ ن َ ] (اِ) گروهی گفته اند که قُردُمانیّة سلاحی است در خزاین ساسانیان و آن را کردماند نامیده اند، یعنی عمل میکند و می ماند. (از المعرب جوالیقی ص
کردمانةلغتنامه دهخداکردمانة. [ ک ِ ن َ ] (معرب ، اِ) کرم دانه . فارسی است . (از دزی ج 1 ص 454 و 456). رجوع به کرم دانه شود.
کردیانلغتنامه دهخداکردیان . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لواسان کوچک بخش افجه ٔ شهرستان تهران . کوهستانی و سردسیر است و 159 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).