رمدلغتنامه دهخدارمد. [ رَ ] (ع مص ) هلاک شدن . (تاج المصادر بیهقی ). هلاک شدن غنم از سرما یا برف ریزه و یقال : قد رمدنا القوم َ؛ اذا اتینا علیهم . (منتهی الارب ). رمد غنم ؛ هلا
رمدلغتنامه دهخدارمد. [ رَ م َ ] (ع مص ) به درد آمدن چشم . (منتهی الارب ). چشم درد گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). آشوبیدن و شوریده شدن چشم از درد یا آسیبی . (از اقرب الموارد). در
رمدلغتنامه دهخدارمد. [ رَ م ِ ] (ع ص ) آب مزه برگشته .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آب شور. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || جامه ٔ شوخگن . ثوب رَمِد؛ وسخ . (از اقرب الموار
رمدلغتنامه دهخدارمد. [ رُ ] (ع اِ) پشه بدان جهت که خاکستری رنگ است . (منتهی الارب ). پشه زیرا که برنگ خاکستری است و گویند: ان طنین الرمد من الدواهی الربد. (از اقرب الموارد). ||
کرمدةلغتنامه دهخداکرمدة.[ ک َ م َ دَ ] (ع مص ) دویدن در پی آثار و نشان کسی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
رمدةلغتنامه دهخدارمدة. [ رِ دَ ] (ع اِ) چیز اندک و حقیر، منه : ماترکوا الا رمدة حتان ؛ ای لم یبق منهم الا ما تدلک به یدیک ثم تنفخه فی الریح بعد حته . (منتهی الارب ) (از تاج العر