رماددیکشنری عربی به فارسیدرخت زبان گنجشک , خاکستر , خاکسترافشاندن يا ريختن , بقاياي جسد انسان پس از مرگ
رمادلغتنامه دهخدارماد. [ رَ ] (ع اِ) خاکستر. (منتهی الارب ) (دهار). آنچه از مواد محترقه پس از احتراق باقی می ماند. (اقرب الموارد) : مثل الذین کفروا بربهم اعمالهم کرماد اشتدت به
رماديدیکشنری عربی به فارسیخاکستري , داراي رنگ خاکستري , شبيه خاکستر , مربوط به چوب درخت زبان گنجشک , کبود , سفيد(درمورد موي سرو غيره) , سفيد شونده , روبه سفيدي رونده , باستاني , کهنه , پ
گرمادوزلغتنامه دهخداگرمادوز. [ گ َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای چهارگانه بخش کلیبر شهرستان اهر است . این دهستان در شمال خاوری بخش کلیبر و مابین رودخانه ٔ ارس و درآورد واقع و آب و هوای
رمادةلغتنامه دهخدارمادة. [ رَ دَ ] (اِخ ) نام شهری بوددر فلسطین در حوالی رمله . (از قاموس الاعلام ترکی ).