رمیزلغتنامه دهخدارمیز. [ رَ ] (ع ص ) بسیار جنبان . (منتهی الارب ). بسیارحرکت . (از اقرب الموارد). بسیارحرکت در فن خود. (از متن اللغة). || مرد بزرگ داشته . (منتهی الارب ). مبجَّل
رمیزلغتنامه دهخدارمیز. [ رُ م َ ] (ع اِ) چوب دستی . (منتهی الارب ). عصا. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
چرمیزلغتنامه دهخداچرمیز. [ چ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزارع کوهستان کرمانست و آبش از چشمه میباشد». (از مرآت البلدان ج 4 ص 222). ده کوچکی است از دهستان کوهستان بخش
ورمیزآوالغتنامه دهخداورمیزآوا. [ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گورک سردشت بخش سردشت شهرستان مهاباد، واقع در دوهزارگزی خاور شوسه ٔ سردشت به مهاباد. دارای 124 تن سکنه است . رجوع به فر
خورمیزلغتنامه دهخداخورمیز. [ خُرْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مهریز شهرستان یزد، واقع در جنوب باختری مهریز و 12هزارگزی باختر راه یزد به انار. این ده در جلگه قرار دارد با