رمشلغتنامه دهخدارمش . [ رَ ] (ع مص ) سنگ و جز آن انداختن . || اندک چرانیدن گوسپندان را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || به دست سودن . (منتهی الارب ). لمس کردن با دست . (از
رمشلغتنامه دهخدارمش . [ رَ م َ ] (ع اِ) سپیدی که بر ناخن نوجوانان پدید آید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رُمْش . (تاج العروس ). || بافندگی در موی . (منتهی الارب ). بهم پیچ
جکرمشلغتنامه دهخداجکرمش . [ ] (اِخ ) از امراء سلاجقه که در زمان سلطان ملکشاه بن الب ارسلان ولایت موصل داشت . رجوع شودبه تاریخ گزیده چ امیرکبیر ص 437 و ابن اثیر ص 142 و 155 و 176
رمشکلغتنامه دهخدارمشک . [ رَ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پس کوه از بخش قاین شهرستان بیرجند واقع در 22هزارگزی جنوب خاوری قاین و 10هزارگزی غرب شوسه ٔ عمومی قاین . ناحیه ای است