رنیملغتنامه دهخدارنیم . [ رَ ] (ع مص ) کشیدن و نیکو کردن آواز. (منتهی الارب ). با طرب برآوردن صوت . (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). ترنیم . (از معجم متن اللغه ). رجوع به
رنیمفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهفلزی نقرهای، سنگین، کمیاب، و شبیه پلاتین که در مقابل حرارت مقاوم است و در ساخت لامپها و ترموکوپلها و نیز به عنوان کاتالیزور به کار میرود.
زورنیملغتنامه دهخدازورنیم . [ زَ وَ ] (اِ) پارچه ای راگویند که به اندام خاصی از جانب پشت بر گریبان جامه دوزند. (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ). پارچه ای بود که بر گریبان جامه از جانب
صور نیم شبیلغتنامه دهخداصور نیم شبی . [ رِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آه و ناله و فریاد و فغان نیم شبی باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : به صور نیم شبی درشکن رواق فلک