رتللغتنامه دهخدارتل . [ رَ ت َ ] (ع مص ) مرتب و منظم کردن چیزی . || شیوا و رسا گفتن سخن را. (از اقرب الموارد).
رتللغتنامه دهخدارتل . [ رَ ت َ ] (ع اِمص ) خوبی و آراستگی و نیکویی هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حسن تناسق چیز. (از اقرب الموارد). || سپیدی دندان و بسیاری
کرتلهلغتنامه دهخداکرتله . [ ک َ ت َ ل َ / ل ِ ] (ص ) کَرتَلّه . پسر امرد ناهموار درشت اندام را گویند. (برهان ) (آنندراج ). غلام (نوجوان ) قوی سخت . (فرهنگ نظام از حاشیه ٔ برهان چ