رهزنلغتنامه دهخدارهزن . [ رَ زَ ] (نف مرکب ) دزد راه و غارتگر راه و قطاع الطریق و راهزن . (ناظم الاطباء). قاطع طریق : بشد تافته دل یل رزمجوی سوی ره زنان رزم را داد روی . اسدی .ق
رهزنیلغتنامه دهخدارهزنی . [ رَ زَ ] (حامص مرکب ) راهزنی . عمل و صفت راهزن و رهزن . (یادداشت مؤلف ) : نه مردی است این دزدی و رهزنی بدین کار واپس تر از هر زنی . فردوسی .رجوع به ره
کنگره زنلغتنامه دهخداکنگره زن . [ ک ِ گ ِ رَ / رِ زَ ] (نف مرکب ) ساززن . مطرب . نواگر : با شیخان و نومالان و فالگیران ومرده شویان و کنگره زنان و شطرنج بازان و دولتخوردگان و بازماند
موره زنلغتنامه دهخداموره زن . [ رَ / رِ زَ ] (نف مرکب ) زنگ زدا. (نامه ٔ دانشوران ج 2 ص 398 ذیل ترجمه ٔ ابوالعباس موره زن بغدادی ). صیقلی . صاقل . روشنگر. (یادداشت مؤلف ).
مزایدة قیمتدومsecond price sealed-bid auctionواژههای مصوب فرهنگستانحراج پاکتبستهای که در آن پیشنهاددهندة بالاترین قیمت، برندة حراج میشود، اما دومین قیمت پیشنهادی را پرداخت میکند نیز: حراج قیمتدوم، حراج ویکری Vickrey aucti