رایقلغتنامه دهخدارایق . [ ی ِ ] (ع ص ) رائق . اسم فاعل از ریشه ٔ «روق ».آب جاری و صاف . (اقرب الموارد) (آنندراج ). || هر چیز صاف و لطیف . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). خالص و بی
رایقةلغتنامه دهخدارایقة. [ ی ِ ق َ ] (اِخ ) شهری است بزرگ و خرم از جزیره و به رقه پیوسته بر کران فرات نهاده ، حرب صفین اندر حدود او بوده است از آن سوی رود. (حدود العالم ).
رایقاتلغتنامه دهخدارایقات . [ ی ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رایقة. خوب . شگفت انگیز. جالب توجه : و به رایقات مواعید او مستظهر گردانید. (تاریخ جهانگشای جوینی ).