راشافرهنگ نامها(تلفظ: rāšā) (راش = گیاهی درختی + ا (پسوند نسبت)) ، منسوب به راش ؛ (به مجاز) سرسبز و خرم و با طراوت ؛ به علاوه راهِ شادی .
چراشالغتنامه دهخداچراشا. [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «قریه ای است از ولایت جوین ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 217).
راشاکلغتنامه دهخداراشاک . (اِخ ) نام سرزمینی است در کویر بین کرمان و سیستان . مرحوم بهار در حاشیه ٔ تاریخ سیستان بنقل از ابن خردادبه (ص 50) آرد: «راشد یا راشاک جایی است در کویر ب
جراشانلغتنامه دهخداجراشان . [ ] (اِخ ) شهری است به اسبزار در خراسان ، جایی بانعمت است و مردمان او خوارج اند و جنگی . (حدود العالم ).
پَراشاخینگیparakeratosisواژههای مصوب فرهنگستانباقی ماندن هستههای یاختههای شاخی در لایۀ شاخی (stratum corneum) پوست