ربسلغتنامه دهخداربس . [ رَ ] (ع مص ) زدن کسی را به دست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازناظم الاطباء). ربس کسی ؛ به دو دست زدن وی را. (از اقرب الموارد). || پر کردن مشک را. (منتهی
ربسلغتنامه دهخداربس . [ رِ ] (فرانسوی ، اِ) قسمی قماش پنبه ای نازک تر از دبیت . (یادداشت مرحوم دهخدا). یک نوع پارچه ای است که از آن لباس سازند. (ناظم الاطباء).
ربسلغتنامه دهخداربس . [ رُ ] (ع اِ) سختی و بلا، و یقال جاءَفلان بامور ربس ؛ ای شداید. کانه ٔ جمع رابس کبازل و بُزْل . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). || ج ِ رَبْساء. شداید. (ناظم
کربسلغتنامه دهخداکربس . [ ک َ ب َ ] (اِ) جانوری است گزنده و موذی از جنس چلپاسه و پای کوتاه دارد و بیشتر در ویرانه ها می باشد گویند هر کرا بگزد دندان او در زخم بماند و سام ابرص ه
کربسولغتنامه دهخداکربسو. [ ک َ ب َ ] (اِ) کربس . کرباسو. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چلپاسه . (از ناظم الاطباء). کرپاسو. کرباسک . کرپاسه . کرپاشه . کربایس . کربس . کربش . کرفش . ر
گوربسولغتنامه دهخداگوربسو. [ ب َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بم پشت بخش مرکزی شهرستان سراوان واقع در 75 هزارگزی جنوب خاوری سراوان ، نزدیک مرز پاکستان . سکنه ٔآن 3 خانوار است .