رباطاتلغتنامه دهخدارباطات . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رباط. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). ورجوع به رباط در معنی سلسله ٔ اعصاب شود. || (اصطلاح منطق ) در نزد اهل
رباطاتلغتنامه دهخدارباطات . [ رُ ] (اِخ ) دهستان رباطات ، شامل تمام بخش خرانق شهرستان یزد میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10). رجوع به خرانق و جغرافیای سیاسی کیهان شود.
رباعاتلغتنامه دهخدارباعات . [ رَ ] (ع اِ) ج ِ رَباعة، در معنی شأن و حال خوبی که مرد داشته باشد. (از متن اللغة).
رباطالفتحلغتنامه دهخدارباطالفتح . [ رُ طُل ْ ف َ ] (اِخ ) یا رباط. نام شهری که یعقوب بن عبدالمؤمن سردار اسلام هنگام فتح مراکش دستور داد آن شهر را در حدود سال 590 م . بسبک بنای اسکند