ربیثالغتنامه دهخداربیثا. [ رَ ] (سریانی ،اِ) بلغت سریانی نوعی ازماهی کوچک باشد که از جانب هرمز آورند و آن را در گرمسیر ماهی اشته گویند و ماهیانه از آن پزند و همچنان خشک نیز خورند
ربیعالاَّخرلغتنامه دهخداربیعالاَّخر. [ رَ عُل ْ خ ِ ] (ع اِ مرکب ) ربیعالاَّخر صحیح است نه ربیعالثانی که در استعمال است چرا که استعمال عرب بیشتر ربیعالاَّخر است ، و بعضی گویند که اطلاق
کریثاءلغتنامه دهخداکریثاء. [ ک َ ] (ع ص ) کراثاء. نیکو. طیب . (منتهی الارب ).- بسر کریثاء ؛ غوره ٔ نیکو. (منتهی الارب ).
جربیاءلغتنامه دهخداجربیاء. [ ج ِ ] (ع اِ) باد شمال یا سردی آن یا بادی که میان باد جنوب و صبا یا باد نکبا که میان شمال و دبور وزد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). باد که میان باد شمال و
ربیعالشهورلغتنامه دهخداربیعالشهور. [ رَ عُش ْ ش ُ ] (ع اِ مرکب ) دو ماه بعدی صفر، و ماه ربیعالاول و ربیعالاَّخر خوانده میشود. (از منتهی الارب ).