رزمهلغتنامه دهخدارزمه . [ رَ م َ / م ِ ] (از ع ، اِ) رزمة. بقچه ٔ بزرگ . (فرهنگ خطی ). بوقچه ٔرخت . (ناظم الاطباء) (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (غیاث اللغات ) (
رزمهرلغتنامه دهخدارزمهر. [ رَ م ِ ] (اِخ ) یا زرمهر. بموجب لغت ولف نام پسر سوخره سردار جنگی است (ولی صحیح آن زرمهر است ). (فرهنگ لغات شاهنامه ). و رجوع به زرمهر شود.
رزمهرفرهنگ نامها(تلفظ: raz mehr) (در اعلام) نام پسر سوخره سردار جنگی در ایرانِ باستان و اصل آن زَرمهر است. ← زَرمهر .
روزمهلغتنامه دهخداروزمه . [ م َه ْ ] (اِ مرکب ) تاریخ . حساب سال و ماه و روز. (از برهان قاطع). در فارسی ترجمه ٔ تاریخ است ، چه عربان در عهد عمربن خطاب خواستند حسابی برای معاملات